یک عمرنشستیم وبه دل رنج فزودیم
حاشاکه دراین پرده سزاواردرودیم
صدسال دراین میکده مخمورنشستیم
بس باده شکستیم ولبی ترننمودیم
ازبندمنم خسته ودیوانه گسستیم
زان بحربریدیم وکنون درپی رودیم
درشرط مروت زدل خویش گذشتیم
پروانه صفت سوخته پر مست فرودیم
درماتم اندیشه بیمارچه کردیم
باواژه ی بارانی احساس سرودیم
هرقطره که ازناوک مژگان به زمین ریخت
یک باب ز درهای غم عشق گشودیم
درباب یکم دفتری ازنازنوشتیم
گفتیم چه باک است که مامحرم عودیم
درگوشه ای ازخاک خداجای گرفتیم
مهجورترین بنده ی ارباب سجودیم
ابواب دگرجمله اسیرغم فردا
عشق است که درمعرکه اش نازربودیم
ایدوست بخوان ازغزلم آتش محزون
ماهردو دراین دار فنا زاده ی دودیم
==========================================